اهمّیت و ضرورت تبلیغ نوشتارى
براى خوانندگانى که خود در متن عرصه تبلیغاند و بزرگوارانى که پرچم این مسئولیت بزرگ را بر دوش نهادهاند، زیره به کرمان بردن است که بنویسیم: «تبلیغ مهمّ است، به آن بپردازید و... »؛ امّا در این مقال، سخنِ عرصهاى دیگر است و مسئولیتى دیگر.
آنچه مبلّغان ما با آن آشنایند و در صحنه عمل از آن استفاده مىکنند، منبر است و خطابه و تبلیغ شفاهى که اهمّیتى فوق العاده دارد و جاى هیچ تردیدى در جایگاه بلند آن نیست؛ امّا این نوشتار بر آن است که بگوید: پرداختن به یک عرصه مهمّ نباید ما را از وارد شدن به عرصه هاى مهمّ دیگر باز دارد یا اهمّیت و ضرورت آنها را برایمان کمرنگ کند.
وارد شدن به صحنه «نگارش» یا «تبلیغ کتبى» حقیقتاً ضرورتى غیرقابل انکار است که روحانیان محترم باید به عنوان یک «واجب کفایى» با آن برخورد کنند و همان طور که طبق نظر علماى اسلام «یاد گرفتن و یاد دادن علومى که مورد احتیاج عموم است، بر همه واجب مؤکّد است به وجوب کفایى» (1)، به نظر مىرسد که مبلّغان وظیفه دارند بیش از پیش قدم در راه آموختن «فنّ نویسندگى» بگذارند و نیاز جامعه را به نویسندگان متعهّد و متخصّص در امور دینى برآورده نمایند.
آیا مخاطب این سخن امام صادق علیه السلام بیش از هر کس ما نیستیم، آنجا که فرمود: عَلى کُلِّ جُزْءٍ مِنْ اَجْزائِکَ زَکاةٌ - اِلى اَنْ قالَ - وَ زَکاةُ الْیدِ اَلْبَذْلُ وَ الْعَطاءُ وَالسَّخاءُ بِما اَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیکَ بِهِ وَ تَحْریکُها بِکِتْبَةِ الْعُلُومِ وَ مَنافِعَ ینْتَفِعُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ؛ (2) بر هر عضوى از اعضایت، زکاتى واجب است - تا اینکه فرمود - و زکات دست، بذل و بخشش و عطا و سخاوت نسبت به نعماتى است که خداوند به تو داده است و به حرکت واداشتن دست به نوشتن علوم و امور مفیدى که مسلمانان از آن بهرهمند مىشوند.» و آیا زمان آن نرسیده است که براى پرداخت این زکات، نهضتى در حوزههاى علمیه برپا شود؟
آیا امیرالمؤمنینعلیهالسلام که خود امیرِ سخن دانى بود، آن گاه که فرمود: «... کِتابُهُ اَبْلَغُ مِنْ نُطْقِهِ؛ (3)... نوشتار آدمى رساتر از گفتار اوست.» شیعیانش را به نوشتن ترغیب نفرمود؟ پس آیا فضلاى حوزه نباید خود را در رأس مکلّفان این تکلیف بدانند؟
ناگفته پیداست که فرهیختگان حوزوى عرصه قلم کم نیستند و آثار گران بهاى این بزرگان قابل چشم پوشى و فراموشى نیست؛ امّا این هم غیرقابل انکار است که گستره این صحنه عظیم، بیش از آن است که آن فرزانگان را در به دوش کشیدن این «بار امانت» تنها بگذاریم و شانه از مسئولیت خطیر این همیارى خالى کنیم.
مزایاى تبلیغ نوشتارى
1. ماندگارى: اندیشه اى که بر کاغذ بنشیند و به کتابت در آید، بیش از سخنى که گفته شود و شنیده شود، باقى مىماند.
«دارایى علمى جوامع، در ظرف نوشتارى آنان ذخیره شده است و آنچه را که از جنس دانایى مدّعى مالکیت آن اند، همانى است که نوشتهاند؛ نه بیشتر و نه کمتر.» (4) آنچه باعث شده که ما از میراث علمىِ نسلهاى پیشین بهرهمند شویم، این است که آنان اندیشههاى خود را به شکل مکتوب در آورده و به این وسیله آن را حفظ کرده بودند.
پس چه خوب است که ما هم اگر اندیشهاى داریم، آن را با نوشتن حفظ کنیم و به نسلهاى بعد نیز برسانیم.
2. کاهش امکان تغییر و تحریف: در جایى به سخنرانى مىپردازید، جمعى پاى صحبت شما نشستهاند و از آن حظّ بسیار مىبرند، پس از خارج شدن از مجلس مىخواهند بهره فراوانى که از بیانات شما به دست آوردهاند، به دیگران منتقل کنند؛ امّا نه توانایى شما را در انتخاب عبارتها و فراز و فرود صدا و چینش و ترکیب مباحث دارند و نه حافظه فوق العادهاى که تمام مطالب سخنرانى را به ذهن بسپارند و عیناً نقل کنند؛ تا چه رسد به اینکه نکاتى را درست متوجّه نشده باشند یا برداشت شخصى خود را منتقل کنند یا... .
همان مطالب را مىنویسید و به شکل مقاله یا کتاب منتشر مىسازید، هر خوانندهاى که آن را بخواند و لذّت ببرد، تمامى اندیشه شما را بدون هیچ تغییر و کم و کاست به دیگرى مىسپارد تا او نیز از آن بهرهمند گردد.
3. تفکّر و تعمّق بیشتر: این مزیت، هم براى نویسنده وجود دارد و هم براى خواننده. نویسنده به خلاف سخنران، فرصت دارد براى انتخاب تک تک جملهها و کلمههایش فکر کند و بارها چینش و ترتیب مطالبش را پس و پیش یا کم و زیاد کند و هر وقت از کیفیت آن اطمینان حاصل کرد، آن را عرضه نماید. البته براى سخنرانى هم دقّتها و یادداشتها و دستهبندى مطالب انجام مىشود؛ امّا یقیناً جمله به جمله آنچه خواهیم گفت، از قبل قابل تصمیمگیرى نیست.
خواننده نیز بر خلاف شنونده، امکانات مهمّى دارد. مىتواند عبارتى را چند بار بخواند تا ابهامى را که در ذهنش دارد، برطرف نماید، مىتواند هر اندازه که نیاز دارد، در مورد مطالب نوشته فکر کند، هر زمان احساس خستگى کرد یا مانعى تمرکز او را بر هم زد، مىتواند لحظاتى مطالعه را متوقّف کند و بعد از هر جا که لازم است، دوباره شروع کند.
4. مخاطبان بیشتر: معمولاً مخاطبانى که به عنوان شنونده در مجلس سخنرانى حضور دارند، بسیار کمتر از خوانندگان یک مقاله یا کتاب هستند (که تیراژهاى هزارى دارند). البته مىپذیریم که متأسّفانه خوانندگان کتاب در کشور ما خیلى زیاد نیستند و تعداد کتاب نخوانها بسیار بیشتر از کتاب خوانها است؛ امّا این را هم نباید از نظر دور داشت که همان تعداد اندک، مخاطبانى ارزشمندند که براى دانستن مىخوانند و از بعضى شنوندگانِ مجالسِ سخنرانى که توجّهى به مطالبِ سخنران ندارند، با انگیزهترند.
5. همگونى مخاطبان: گروه مخاطبانى که در معمولِ مجالس سخنرانى حضور دارند، معمولاً دستههاى مختلفى را شامل مىشوند و سطوح فرهنگى و معلوماتى متفاوتى را تشکیل مىدهند؛ مسئلهاى که کار سخنران را مشکل مىکند و او را در انتخاب موضوع سخنرانى و مطالبى که عرضه مىکند و حتّى جمله بندى و عبارتپردازى دچار سختیهایى مىکند. امّا مخاطبانى که مقاله یا کتابى را براى خواندن، انتخاب مىکنند، کسانى هستند که با توجّه به نیاز فکرى و روحىِ خود، دست به گزینشى آگاهانه مىزنند و با توجّه به معلومات خود، مطلب مىخوانند. بنابراین، گروه خوانندگان یک کتاب یا مقاله، از نظر دیدگاه و سطح معلومات و نیازها بسیار به هم نزدیکتر هستند و کار نویسنده را از بسیارى جهات یک دستتر مىکنند.
از همه اینها گذشته، دانستن و به کار بستن اصول نگارش صحیح، در بیان و خطابه هم بسیار به کار مىآید. در پایان، اشاره به نکتهاى بسیار مهم، ضرورى است:
گاه پیش مىآید که براى دفاع از حریم اصول اعتقادى خود، انتخابى جز «نوشتن» نداریم. وقتى کسى در قالب مقالهاى یا کتابى یا وب لاگى بحثى را مطرح مىکند که خطر تزلزل اعتقادى براى بسیارى پیش مىآورد، آیا ما مىتوانیم به بهانه آشنا نبودن با عرصه نگارش، از کنار این موضوع با سکوت بگذریم؟ آیا چنین عملى را مىتوان با سخنرانى براى جمعى که شاید هیچ خبرى از آن ندارند، پاسخ گفت؟ آیا با برپایى تجمّع و تحصّن و... پاسخ در خورى خواهیم داد؟ یا...؟
مسلّم است که هجوم قلم را تنها با قلم مىتوان پاسخِ ارزنده داد و اگر در این میدان «وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَااسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» (5) را لبّیکى شایسته نگفته باشیم، از سرافکندگان خواهیم بود.
رسالت حوزه این است که براى ابلاغ و ترویج معارف ناب الهى، هر عرصهاى را کشف کند و هر روشى را که یارى گر او در طىّ این طریق است، در پیش گیرد و تا رسیدن به اهداف بلند خود از پا ننشیند. و اگر چنین است، آیا این عرصه پراهمّیت را مىتوان نادیده انگاشت و براى کسب آن بىوقفه تلاش نکرد؟
حضرت امام صادقعلیهالسلام در روایتى پس از توصیه به اینکه بنویسید و نوشتههایتان را براى فرزندانتان به ارث بگذارید، فرمودهاند: «فَإِنَّهُ یأْتى عَلَى النَّاسِ زَمانُ هَرْجٍ لایأْنَسُونَ اِلاَّ بِکُتُبِهِمْ؛ (6) همانا زمانى پرآشوب بر مردم فرا مىرسد که جز نوشتارشان همدمى نخواهند داشت.»
و آیا آن زمان، همین امروز نیست؟
ادامه دارد...
برای خواندن بخش دوم بر روی متن کلیلک کنید.
برای خواندن بخش سوم بر روی متن کلیلک کنید.
پینوشـــــــــــتها:
1) رساله توضیح المسائل آیة اللَّه صافى گلپایگانى، انتشارات حضرت معصومه علیها السلام، قم، چ27، 1379، مسائل اجتماعى اسلام، ص592.
2) سفینة البحار، شیخ عباس قمى، دار الاسوه، قم، چ دوم، 1416 ق، ج7، ص411.
3) غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد آمدى تمیمى، اعلمى، بیروت، چ اول، 1407 ق، ج1، ص383.
4) فصلنامه پژوهش و حوزه، سال ششم، شماره 3 و 4، ویژه ادبیات و نویسندگى در حوزه، سخن سردبیر.
5) انفال/ 60.
6) الکافى، شیخ کلینى، دارالاضواء، بیروت، 1405 ق، ج1، ص52.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.